هدفگذاری استراتژیک در زندگی!

 

هدفگذاری استراتژیک در زندگی!

مدیریت دانش(قسمت 10)

فردی که دارای نگرش استراتژیک است، یعنی همواره خود را در میدان رقابت سالم، در زندگی اجتماعی می بیند و علاوه بر غافل نشدن از کارهای روزمره اش، آینده و مقصد نهایی را همواره مد نظر قرار می دهد، در هیچ لحظه ای بدون هدف نیست. و همواره اهداف از پیش ئتعیین شده دارد، ولو اینکه سالی یکبار مجبور به بازنگری در آن ها باشد. چرا که یک انسان دارای چشم انداز و رسالت، که آرزومند است و همواره دوست دارد به یک نقطه مطلوب برسد، نیک می داند: آرزو یک چیز است و واقعیات چیز دیگر! این بدان معناست که من باید همیشه از یکسو آرزومند باشم، ایدآل گرا باشم و دلم بخواهد به بهترین و بالاترین موقعیت برسم، اما از سوی دیگر این را هم بدانم که گاهی واقعیت های زندگی به من اجازه نمی دهند به آنچه که دوست دارم برسم! تکلیف چیست؟ باید سر درلاک روزمرگی فروبرده و از آرزوهایم چشم بپوشم؟ یا نه خود را از زمین بکنم و بال در بیاورم و فقط در عالم رویا و خیال در آرزوی آرزوهایم، دست وپا بزنم. که چه بسا پس از مدتی، مایوس و نا امید، سر از دیوانه خانه ها دربیاورم و یا بیبانگرد شوم!؟ تکلیف چیست؟

استراتژیست ها توصیه می کنند: بکوشیم بین واقعیات زندگی و آرزوها، پلی بسازیم! این پل، همان اهداف استراتژیک هستند، که فرق شان با چشم انداز و رسالت و آرزوها در این است که، دستیافتنی هستند. یک فرد یا سازمان پس از اینکه آینده اش را ترسیم کرد، خوبست با شناخت و ارزیابی عوامل اثرگذار برزندگی و فعالیت هایش، یعنی قوت ها و ضعف های داخلی و فرصت ها و تهدیدهای محیطی، آن بخش از آرزوها وماموریت و رسالتش که با واقعیات موجود، قابل دسترسی هستند، را استخراج و با عنوان اهداف استراتژیک مشخص نماید. این اهداف می توانند کیفی، کلی و کلان باشند و یا کمی . با ذکر یک مثال اهداف استراتژیک را بیشتر بشناسیم.

فرض کنید یک نفر، اکنون دارای لیسانس در یک رشته دانشگاهی است و آرزو دارد استاد دانشگاه بشود و رسیدن به کرسی علمی دانشگاه را به عنوان چشم انداز زندگی خود بر می گزیند. وقتی با واقعیت زندگی مواجه می شود می بیند به لحاظ هوش و توانایی ذاتی و علاقه شخصی توانمندی لازم را داردو امکان قبولی در دانشگاه برایس وجود دارد (نقطه قوت) در همین حال به لحاظ مالی توانایی لازم را ندارد(نقطه ضعف)، از سوی دیگر در محیط او، دانشگاه هایی برای پذیرش دوره های ارشد و دکترا وجود دارند(فرصت) اما وجود داوطلبان زیاد و رقبای متعدد(تهدید) هم هست. حال او برای سه یا پنج سال آینده اش چه هدفی را باید تعیین کند که هم آرزوی استاد دانشگاه شدن فراموش نشود، هم بتواند از موانع پیشرو(کم توانی مالی برای ادامه تحصیل و وجود رقبای زیاد) عبور کند و از توانمندی ها و فرصت های موجود بهره بگیرد؟ اگر توانست از دل آن آرزوها وواقعیات زندگی، اهداف دستیافتنی، تببین کند موفق شده است، اهداف استراتژیک زندگی اش را بشناسد و دنبال کند. در غیر این صورت یا در لاک روزمرگی فرورفته، آرزوها فراموش می شوند و یا در خیال آرزوهای دست نایافتنی از روزمرگی بریده می شود و دچار یاس و نا امیدی خواهد شد. نقش اهداف استراتژیک که از سه ساله شروع شده و گاهی تا ده ساله هم در نظر گرفته می شوند- همان نقش پل زدن بین آرزوها و واقعیات زندگی است. همین مثال فردی را می توان برای یک ملت و یک قوم وخانواده و یا سازمان هم به کار برد...





تاريخ : | | نویسنده : محمد کمالی دولت ابادی |