نوروزانه

"کسی زیر پرچین اندوه

نفس های اسفند را می شمارد

کسی دست تنهایی اش را به دیوار رنگین ابهام می مالد

بهاری که درپشت درب زمستان نشسته

چگونه بهاریست؟"  آروین

آخرین روز اسفند 1385 است و دارد باران می آید. هوا بهاری نیست اما از جنب و جوشی که همه دارند می شود نزدیکی نوروز را حس کرد:

هر روزتان نوروز      نوروزتان پیروز

 

.

یک حکایت از ملا نصرالدین به مناسبت نوروز، البته نکته های مدیریتی هم داره:

 

ملا نصرالدين هميشه اشتباه مي‌كرد
 

ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌کرد و مردم با نيرنگي٬ حماقت او را دست مي‌انداختند. دو سکه به او نشان مي‌دادند که يکي شان طلا بود و يکي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سکه نقره را انتخاب مي‌کرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دو سکه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سکه نقره را انتخاب مي‌کرد. تا اينکه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينکه ملا نصرالدين را آنطور دست مي‌انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند. ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن‌هايم. شما نمي‌دانيد تا حالا با اين کلک چقدر پول گير آورده‌ام.
«اگر کاري که مي کني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشکالي ندارد که تو را احمق بدانند.»

منبع: كوئيلو، پائولو. 1383. پدران، فرزندان، نوه‌ها. ترجمه آرش حجازي. چاپ پنجم. تهران: كاروان.

برگرفته از:  www.saify-1.blogfa.com




موضوعات مرتبط: داستان

تاريخ : | | نویسنده : محمد کمالی دولت ابادی |